تعارف داری با خودت؟!

برای رسیدن به آرزوهات، خودت و نیروی درونت را بارو کن

تعارف داری با خودت؟!

برای رسیدن به آرزوهات، خودت و نیروی درونت را بارو کن

کنکور من! (قسمت اول)


سلام


خوب قرار بود این پست داستان کنکور خودمو بگم!


من لیسانس کامپیوترم را با کلی پیخ و خم و فراز و نشیب پشت سر گذاشتم و در دروان دانشجویی در زمینه مارکتینگ (بازاریابی) و فروش کار میکردم . تا اینکه فهمیدم مسیر زندگی من اشتباه شده و فاطمه خانوم این راه می روند به ترکستان است.


حالا بگم با کمکم مامان و آبجیا و داداش در یک کلام خانواده متوجه این راه اشتباه شدم.  (اولین توصیه: خانواده بهترین و موثرترین دوست و همراه و مونس ما هست)


راه آسونی نبود و کلی با خودم کلنجار رفتم تا اینکه فهمیدم من باید یک ارداه محکم و استئار داشته باشم و تصمیم مهمی توی زندگیم بگیرم و اینکه تحصیلات برای رشته مورد علاقه ام (مدیریت بازرگانی)، بالاخره چهار، پنج سال باید به عقب بر میگشتم و این آسون نبود نه برای من و نه برای خانواده.

اول به خواهرم گفتم که دو سال باهم اختلاف سنی داریم و گفت تصمیم خوبی هست فقط مطمن هستی یا نه؟!  و بعد به مادرم که فکر نمیکردم مادرم واکنش به این مثبتی و خوبی نشون بده و من محکم تر از قبل شدم و فکر شروع برای خوندن کنکور در رشته ریاضی هر روز در ذهن من مرور میشد و میدونستم که این تنها راه موفقیت من هست که واقعا هم سخت بود.


دنبال کتاب و اینا بودم که با یه دوستانم در گوگل پلاس با هم آشنا شده بودیم و خودشم تجربه تغییر رشته کنکور داشت بهم گفت چون رشته ریاضی هستی و ریاضیت قویه، کنکور انسانی بده تا رتبه بهتری بیاری.

خوب حالا دوباره فکر جدید: تغییر رشته بدم یا نه؟!

من هیچ آشنایی با رشته انسانی نداشتم فقط خواهرم رشته انسانی بود که دیده بودم فقط باید خوند نه یکبار و دوبار بلکه برای یک رتبه خوب باید تا 5 بار هم کتابتو بخونی تا مسلط بتونی تست بزنی.

بالاخره کنکور رشته انسانی را انتخاب کردم.


با یکی از صمیمی ترین دوستانمم مشورت کردم و اونم کلی شاد شد و کلی بهم انرژی و امید داد. (دومین توصیه: دوستان خوب داشته باشید نه دوستانی که به ظاهر دوست شما هستند)


بالاخره همه چیز خیلی خوب پیش رفت یکی از دوستان همکارم که اسمش مریم بود کنکور 92 انسانی رتبه 200 آورده بود همه جزوات و کتابهاش و خلاصه برداریهاش را بهم داد (از دوستم مریم و همکارم آقای ر... (نمیدونم اسمشو بگم یا نه) واقعا واقعا ممنونم)

بالاخره من درس را شروع کردم و اولش هیچی نمیفهمیدم و سختم بود که پشت سر هم بشینم و درس بخونم. و تقریبا هم یک ماه به دلایلی درس خوندنم دچار وقفه شد ولی من تسلیم نشدم تا اخرش.


الان دیگه حس نوشتن نیست، بقیه اش برای پست بعدی


ذهن و دلم پر از امید هست و خوشحالم تنها سالی از زندگیم بود که اگر باز هم به عقب برمیگشتم همین کار را میکردم و اصلا پشیمون نیستم.


نکته اساسی این بود که من میدونستم چی میخوام و کجا میخوام قبول بشم. منتظر نتیجه ها هستم و امیدوارم که خراب نکرده باشم کنکورمو، همش فکر میکنم درصدام منفی میشه اینم عجب دردیه ها


شما هم حتما تابستونی برای خودتون تجزیه و تحلیل بکنید که چه رشته میخواین قبول بشین و کجا تا ذهنتون به همون اندازه آماده تلاش کردن باشه. این خیلی مهمه ها. خیلیییی


این روزها مسابقات والیبال داغه و من واقعا به کل تیم و مخصوصا امیر غفور افتخار میکنم. البته دختر داییم الکی میرزا جانپور را دوست داره میگه چون خوشکله. براشون امروز آرزوی موفقیت میکنم.


یه چیز مهم: من اصلا من نوشته شده را بازخونی نمیکنم چون به نظرم احساس و انرژی من از بین میره. دیگه غلط املایی دارم ببخشین واقعا



نظرات 1 + ارسال نظر
امید پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 20:01

خیلی خلاصه و تند نوشتی. بازخورد من درباره این متن این هست که خیلی از بچه های کنکوری، اون نکته های اصلی تو را نگرفته باشن. لااقل، من که خودم دوست دارم مطلب را برای طرف خوب خوب توضیح بدم، این را نمی پسندم.

کنکوری ها، در پاسخ به همین پرسش های تو، میگن که
ما میخواهیم رشته اول زیرگروه را قبول بشیم. من میخواستم برم حقوق، و اون یکی بره برق و اون یکی هم لابد پزشکی تهران! اما، تو میگی که با خودمون تعارف نداشته باشیم. بفهمیم که من میخوام برم رشته داروسازی، با اینکه بالاترین رشته نیست، یکی هم به نتیجه برسه میخواد بره رشته مهندسی شیمی، با اینکه بالاترین نیست و آن یکی هم ادبیات عرب.

بقیه اش بعداُ میگم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.