تعارف داری با خودت؟!

برای رسیدن به آرزوهات، خودت و نیروی درونت را بارو کن

تعارف داری با خودت؟!

برای رسیدن به آرزوهات، خودت و نیروی درونت را بارو کن

کنکور من (قسمت دوم)

سلام و سلام با یک انرژی توپ، چون امروز حالم خوبه الکی و روزها هم میشه الکی بداخلاقم

امروز که خوبم، مینویسم
اول: اسم وبلاگمو میگم اول چیزی که میپرسن یعنی چی اونوخ؟ حالا جواب بنده: تفسیر خودم اینه که راه موفقیت اینه که آدم نباید با خودش تعارف داشته باشه، وقتی تعارف داری با خودت به خودت دروغ میگی، کلاه سر خودت میگذاری، اشتباهاتتو میبینی ولی برای خودت الکی دلیل میاری که نه کارم درسته، با بزرگتر مشورت نمیکنی، اصلا بزرگتر را قبول نداری که بخوای حرفشو گوش بکنی چه برسه به مشورت گرفتن در یک کلام در یک مرداب جاهلیت فرو می ری که نگو و نپرس؟ حالا بخوای بیای بیرونم آسون نیستا کلی هم باید تاوان بدی اونوقت زخم و زیلی میای بیرون و تازه کارات شروع میشه که مهمترینش اینه که برنگردی به اون اخلاق گندت

کلا دیگه سوال نپرسید که اینقدر طولانی جواب ندم خوووب، ولی من همه اینا رو تجربه کردم و نمیخوامم دوباره تکرار بشه اصلا و ابدا

دوم: سبک نوشتن من ادبیانه و کلمات عجیب و غریب نیست یکی عرضه اش رو داره مینویسه من یکی عرضه ادبیانه نوشتن ندارم و خیلی خودمونی با اصطلاحات خودمونی مینویسم

سوم: یه چیزی غلط املایی داشتن خیلی ضایع بیدا باید بازخونی کنم حتما نوشته هامو. برخلاف میل باطنی اینکار را انجام میدهم.

خوب برم سر اصل مطلب
امروز فول انرژیم پراکنده میشه ذهنم عجب دردیه ها غمگینی حال نداری بنویسی، خوشحالی نمیتونی منظم بنویسی

اهم اهم شروع میکنم و بهونه نباشه فاطمه

قبلا اگه کاری انجام میدادم نمیپرسیدم چرا باید انجام بدم؟ به چه دلیل انجام میدم؟ عواقب انجام دادنش چیه؟ عواقب انجام ندادنش چیه؟

کنکور اول وقتی 18 سالم بود هیچوقت نپرسیدم از خودم که چی میخوام و در خواب و خیال جوانی که همه چیز آماده کرده و مهیا و با یه خورده خوندنم میشه قبول شد و اینا سپری شد و نتیجه اش شد کامپیوتر پیام نور
خدایی همانند الاغ دو ترم اول میرفتم سر کلاس و هیچی نمیفهمیدم چون نمیخواستم که بفهمم حتی یه دوست درست حسابیم نداشتم. درست حسابی ها. تازه تب دوست پسر و اینا هم داغ بود و فکر میکردیم هر کی حالا یه نگاه کرد من پرینسس اون پسر هستیم و کلی تجزیه و تحلیل و اینا البته تو ذهن خودما ولی زهی خیال باطل نمیدونم چرا اینقدر خر بودم خداوکیلی
بگذریم، حالا میخوام بهتون بگم اونایی که وبلاگمو میخونین اگر باور نداری چی میخوای؟ چرا میخوای؟ کجای دنیا رو میخوای؟ اگر درس خونی که هیچی بالاخره رتبه خوبم میاری اگر دنبال بهونه ای نه خودتو یکسال اذیت کن نه خانواده اتو چون اونا بهر امیدی دارن یکسال استرس تو رو تحمل میکنن و اینکارو نکنیم که خیلی به نفع همه هست.


حالا چرا نمیخوای؟ تنبلی؟ از درس خوشت نمیاد؟ دلیلشو باید واضح کنی دیگه نمیشه که همین جوری نخوای؟ دختری، شوهر میخوای؟ پسری دنبال یکی هستی درکت کنه؟ و ...
حالا به هر دلیلی که نمیخوای جواب تجربه من و همه میگه: اگر تنبلی که غلط کردی. یک سال به خودت زحمت بدی که نمیمیری (منم خودم تنبل بودما ولی هر روز به خودم میگم کاش نبودم کاش نبودم) تو که نمیخوای اینجوری بشه؟
اگه دنبال شوهری و اینا، همینجوری عاشقت نمیشن اینقدر باید وجودت قوی باشه و تو اجتماع حرفی برای گفتن داشته داشتی با خاطرخواهم داشته باشی.

نتیجه بحث: از کنکور باید عبور کنیم و چاره نداریم حالا انتخاب با خودمون با فکر و خیال آینده خودمونو تباه کنیم یا با هدف و پشتکار آینده خودمونو بسازیم؟
من همشو نوشتم روی کاغذ و گفتم که چی میخوام و چی نمیخوام نمیگم حالا زندگی ایده آلی (املاییش درسته) دارم ولی حس راحتی و آرامش دارم.

نمیدونم چرا اینا رو مینویسم ها ولی ارزش فکر کردن داره، عمر رفته باز نمیگرده. میرفتین جلسه مشاوره همینا رو میگفت و کلی هم پول میگرفت من یک نمونه زنده دارم بهتون میگم فکر کنید بهش. خودمم فکر میکنم که دیگه به غلط کردم، گ نیافتم.

واسه امروز بسه، قصه ما به سر نرسید و کلاغه هم نمیدونم کجاهه تو این گرمای طاقت فرسا

نظرم خواستین بدین بد نیستا. من عاشق فیدبک (بازخورد) گرفتن هستم.

شاد و پرانرژی باشین و باشم تا پست بعدی خدافزی

نظرات 2 + ارسال نظر
امید پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 19:54

چه با نمک!

فقط یه نظر هست، اما توی اون کادر آبی رنگ نوشته «۱ نطرات»!

بارون چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 17:42

چه حس خوبی داره که ببینم اینقدر انرژی داری و شاد هستی. این همونه که میگم بمب انرژی من
عالیه
خوب حس کردم اینو

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.