تعارف داری با خودت؟!

برای رسیدن به آرزوهات، خودت و نیروی درونت را بارو کن

تعارف داری با خودت؟!

برای رسیدن به آرزوهات، خودت و نیروی درونت را بارو کن

نتیجه ها اومد و من؟!



سلااااام سلااااااام

بالاخره نتیجه ها اومد

مدیریت بازرگانی شیراز  روزانه  انتخاب رشته چهارم

وقتی نتیجه را دیدم ، باورم نمیشد که من شیراز قبول شده باشم

نیم ساعت گریه کردم و الانم شادم چون بالاخره به رشته دلخواهم رسید و اون مدیریت بازرگانی هست.

خیلی دلم میخواست تهران قبول بشم و امیدوار بودم نهایت نهایتش علامه قبول میشم ولی باز شکر و ایشالا هر چی خیر و خوبی هست برای همه باشه.

به دوستانی که امسال زحمت کشیدن واقعا تبریک میگم.

نمیدونم پارسال تا 900 هم مدیریت بازرگانی تهران قبول شدن ولی امسال من رتبه 732 و زیر گروه 571 چرا نشد، نمیدونم.

هنوز باروم نمیشه

خدا را شکر میکنم خانواده  و دوستانی دارم که همیشه بهم امید و انرژی میدن و منو شاد میکنن.

خیلی خوشبختم. خیلی

خدایا شرکت

برای همه کنکوری های 94 هم آرزوی موفقیت دارم و جوری درس بخونین که اگر زمان برگرده عقب نگید ای کاش

من تنها دفعه زندگیم هست که وقتی برمیگردم عقب نمیگم ای کاش چون نهایت استفاده را کردم از وقتی که داشتم  و نمیدونم چی بگم

خدا جوون شکرت که اینقدر همیشه هیجان انگیزی

 

کنکور من (قسمت سوم)

 fu4081.jpg (450×241)

رتبه های برتر کنکور را که میبینی و درصدهاشونو نگاه میکنی اولین سوالی که به ذهنم میرسه اینه که این بچه ها با چه شرایطی درس خوندن؟؟!

رتبه های برتر حدود 10 درصد به نظرم خیلی خیلی نابغه باشن و از استعداد ویژه برخوردار باشن و نباید مدرسه و جزوه و از همه مهمتر معلم خصوصی را نادیده گرفت و یک فاکتور خیلی خیلی مهمتر تلاش و پشتکار این بچه ها

بگذریم که میخوام قصه درس خوندن خودمو تعریف کنم و بگم فاکتور اصلی موفقیت اینه که بخوای به هدفت برسی و کلاه سر خودت نگذاری.

من از روزی 3 ساعت درس خوندن را شروع کردم و اوایل شروع شاید از هر کتابی که برنامه ریزی کرده بودم 5 تا صفحه میخوندم واقعا به این نتیجه رسیده بودم که طی چند سال به جای اینکه بالغ تر بشم، خنگ تر شدم. اولایل کار بود و انرژی فوران میکرد و جای تسلیم شدن نبود.

بالاخره روزی 3 ساعت شد 5 ساعت و تعداد صفحات هم از 5 تا رسید به 15 تا (البته درس حفظی منظورم هست که اونم باید فهمید وگرنه نمیتونی تستشو بزنی) و همین جوری رشد داشتم تا رسید روزی 7 ساعت و میتونم بگم اگر من در مجموع یک ماه روزی 9 ساعت درس خونده باشم.

ادامه مطلب ...

کنکور من (قسمت دوم)

سلام و سلام با یک انرژی توپ، چون امروز حالم خوبه الکی و روزها هم میشه الکی بداخلاقم

امروز که خوبم، مینویسم
اول: اسم وبلاگمو میگم اول چیزی که میپرسن یعنی چی اونوخ؟ حالا جواب بنده: تفسیر خودم اینه که راه موفقیت اینه که آدم نباید با خودش تعارف داشته باشه، وقتی تعارف داری با خودت به خودت دروغ میگی، کلاه سر خودت میگذاری، اشتباهاتتو میبینی ولی برای خودت الکی دلیل میاری که نه کارم درسته، با بزرگتر مشورت نمیکنی، اصلا بزرگتر را قبول نداری که بخوای حرفشو گوش بکنی چه برسه به مشورت گرفتن در یک کلام در یک مرداب جاهلیت فرو می ری که نگو و نپرس؟ حالا بخوای بیای بیرونم آسون نیستا کلی هم باید تاوان بدی اونوقت زخم و زیلی میای بیرون و تازه کارات شروع میشه که مهمترینش اینه که برنگردی به اون اخلاق گندت

کلا دیگه سوال نپرسید که اینقدر طولانی جواب ندم خوووب، ولی من همه اینا رو تجربه کردم و نمیخوامم دوباره تکرار بشه اصلا و ابدا

دوم: سبک نوشتن من ادبیانه و کلمات عجیب و غریب نیست یکی عرضه اش رو داره مینویسه من یکی عرضه ادبیانه نوشتن ندارم و خیلی خودمونی با اصطلاحات خودمونی مینویسم

سوم: یه چیزی غلط املایی داشتن خیلی ضایع بیدا باید بازخونی کنم حتما نوشته هامو. برخلاف میل باطنی اینکار را انجام میدهم.

خوب برم سر اصل مطلب
امروز فول انرژیم پراکنده میشه ذهنم عجب دردیه ها غمگینی حال نداری بنویسی، خوشحالی نمیتونی منظم بنویسی

اهم اهم شروع میکنم و بهونه نباشه فاطمه

قبلا اگه کاری انجام میدادم نمیپرسیدم چرا باید انجام بدم؟ به چه دلیل انجام میدم؟ عواقب انجام دادنش چیه؟ عواقب انجام ندادنش چیه؟

کنکور اول وقتی 18 سالم بود هیچوقت نپرسیدم از خودم که چی میخوام و در خواب و خیال جوانی که همه چیز آماده کرده و مهیا و با یه خورده خوندنم میشه قبول شد و اینا سپری شد و نتیجه اش شد کامپیوتر پیام نور
خدایی همانند الاغ دو ترم اول میرفتم سر کلاس و هیچی نمیفهمیدم چون نمیخواستم که بفهمم حتی یه دوست درست حسابیم نداشتم. درست حسابی ها. تازه تب دوست پسر و اینا هم داغ بود و فکر میکردیم هر کی حالا یه نگاه کرد من پرینسس اون پسر هستیم و کلی تجزیه و تحلیل و اینا البته تو ذهن خودما ولی زهی خیال باطل نمیدونم چرا اینقدر خر بودم خداوکیلی
بگذریم، حالا میخوام بهتون بگم اونایی که وبلاگمو میخونین اگر باور نداری چی میخوای؟ چرا میخوای؟ کجای دنیا رو میخوای؟ اگر درس خونی که هیچی بالاخره رتبه خوبم میاری اگر دنبال بهونه ای نه خودتو یکسال اذیت کن نه خانواده اتو چون اونا بهر امیدی دارن یکسال استرس تو رو تحمل میکنن و اینکارو نکنیم که خیلی به نفع همه هست.


حالا چرا نمیخوای؟ تنبلی؟ از درس خوشت نمیاد؟ دلیلشو باید واضح کنی دیگه نمیشه که همین جوری نخوای؟ دختری، شوهر میخوای؟ پسری دنبال یکی هستی درکت کنه؟ و ...
حالا به هر دلیلی که نمیخوای جواب تجربه من و همه میگه: اگر تنبلی که غلط کردی. یک سال به خودت زحمت بدی که نمیمیری (منم خودم تنبل بودما ولی هر روز به خودم میگم کاش نبودم کاش نبودم) تو که نمیخوای اینجوری بشه؟
اگه دنبال شوهری و اینا، همینجوری عاشقت نمیشن اینقدر باید وجودت قوی باشه و تو اجتماع حرفی برای گفتن داشته داشتی با خاطرخواهم داشته باشی.

نتیجه بحث: از کنکور باید عبور کنیم و چاره نداریم حالا انتخاب با خودمون با فکر و خیال آینده خودمونو تباه کنیم یا با هدف و پشتکار آینده خودمونو بسازیم؟
من همشو نوشتم روی کاغذ و گفتم که چی میخوام و چی نمیخوام نمیگم حالا زندگی ایده آلی (املاییش درسته) دارم ولی حس راحتی و آرامش دارم.

نمیدونم چرا اینا رو مینویسم ها ولی ارزش فکر کردن داره، عمر رفته باز نمیگرده. میرفتین جلسه مشاوره همینا رو میگفت و کلی هم پول میگرفت من یک نمونه زنده دارم بهتون میگم فکر کنید بهش. خودمم فکر میکنم که دیگه به غلط کردم، گ نیافتم.

واسه امروز بسه، قصه ما به سر نرسید و کلاغه هم نمیدونم کجاهه تو این گرمای طاقت فرسا

نظرم خواستین بدین بد نیستا. من عاشق فیدبک (بازخورد) گرفتن هستم.

شاد و پرانرژی باشین و باشم تا پست بعدی خدافزی